سرو و تبر
من سرو سی ده ساله ام، سهم تبر نمی شوم
با بادهای موسمی، بی شاخ و بر نمی شوم
بر غمگساران سایه ام، گنجشک ها را لانه ام
میوه اگر نبـ ود برم، من بی ثمر نمی شوم
در سبزه زار دور دور، پر است از گلکشت و شور
هر چند دورم از همه، من کور و کر نمی شوم
در عمق دوران ریشه ام، با یاد حق اندیشه ام
با های و هوی این و آن، میدان بدر نمی شوم
چون سبز باشی عاقبت، امید وصلت بایدت
بی آن فشار و بیصدف، ریگم گوهر نمی شوم